فیلم خوابم میاد عطاران را دیده اید؟ اولین جملاتی که درباره علاقه اش به خواب بر زبان می آید انگار از دل من می گوید. من هم عاشق خوابم . هرچند اصلا آدمی افسرده و ناراضی از زندگی نیستم. اما علاقه ی شدیدی به خواب دارم مخصوصا خواب اول صبح.
با این حال مدت هاست از آن محرومم و هر روز با صدای زنگ ساعت باید بیدار شوم و چقدر هم سخت. انگار نه انگار که سالهاست این رویه دارد تکرار می شود و مادامی که زنگ ساعت به هر دلیل از کار بیفتد خواب ماندن من هم قطعی خواهد بود و انگار بدن من اصلا ساعت درونی برای خودش ندارد. در یکی از کتابهای کریستن بوبن خوانده بودم که شخصیت داستان آدم ها را به دو دسته تقسیم کرده بود، دسته اول که سحر خیز هستند و حتی روزهای تعطیل صبح زود از خواب بیدارمی شوند که خودش هم مثل من از آن دسته از افراد می ترسید و دسته دوم که می توانند قرن ها در بستر بمانند. قطعا ما جزو دسته دوم هستیم (من و آدم داستان بوبن) . گه گاهی با خودم فکر می کنم آیا این خواب آلودگی صبحگاهی من بیماری است؟ باید درمانش کنم؟ اگر بیماری است آیا دکترمتخصص خواب هم داریم؟ یا اینکه نه موهبتی است الهی و باید دوستش بدارم؟ گاهی می خواهم ریشه یابی اش کنم و همیشه یاد شناسنامه ام می افتم . من متولد نیمه دوم سال هستم و پدر و مادر دلسوزم برای اینکه مبادا از تحصیل عقب بمانم شناسنامه ام را سی ام شهریور گرفته اند. همیشه آخر نتیجه گیری هایم این می شود که من یکسال تحصیلی کمتر خوابیده ام و برای همین هنوز کمبود خواب دارم و گاهی از این هم دورتر می روم و علت را ساعتی که متولد شدم می دانم. من خوب نخوابیده بودم و دم سحر به دنیا آمدم برای همین است که کم خوابی با من عجین شده و به این راحتی از من جدا نمی شود.
داستان خواب من خیلی طولانی است و فکر کنم مثل داستان های دندانی ام سریال شود.
در اینجا خواهم نوشت . نمی دانم خواننده ای مانده یا نه اما دست کم خودم می توانم گاهی بخوانمشان.
خوب بخوابید.
پ.ن: راستی یادم رفت بگویم در هر سال یک روز معجزه الهی رخ می دهد، یک ساعت به زندگی ما ایرانی ها اضافه می شود. خیلی شگفت انگیز است. صبح سی و یکم شهریور ماهتان بخیر D: یک ساعت بیشتر خوابیدید
جالبه که تقریبا هر روز آدم (خودم را میگم) کم و بیش باهاش درگیره. دقیقا امروز صبح با همین چالشها از تخت خواب بیرون اومدم که چرا هر روز دلم میخواد یه کم بیشتر بخوابم؟
واقعا شاید عالم خواب خیلی آرامش بیشتری داره که نمی خوایم ازش بیرون بیایم ( آدم یاد زندگی های موازی می افته)
یاد حرف یکی از دوستام افتادم که می گفت تا حالا 7 صبح رو به چشم ندیدم اما من بعکس صبح واسه پاشدن مشکلی ندارم اما اگه بعد از ظهر رو بخوابم یه جورایی تا شب خوابم
من جزء گروه اول هستم ، اصلاً هم ترسناک نیستم خانم نحوی :-) فقط تنها خطری که ما واسه گروه دوم داریم اینه که ممکنه صبح بیدارتون کنیم .
به نظرم اگه آدم بخواد ، میتونه صبح زود هم پاشه . خواب شیرینه ، مخصوصاً خواب صبح و همه دوسش دارن. خواستن مهمه که به مرور عادت هم میشه
ما هنوز می خوانیم اینجا را...
دمتان گرم
درود.بنی آدم بنی عادت ولی معجزه خورشید رو از دست دادن یه چیز دیگست.م.میمند (همیشه خواب)
منم عاشق خوابم
همه میگن خوش به حالت راحت سرتو میزاری و میری اون دنیا ..
واقعا تو این گزینه خوش به حالم هست.
خوب بخابید و اسوده .
سرباز که بودم یه درجه دار قدیمی میگفت در حقیقت اونهایی که خواب سنگین دارن کمتر مسئولیت پذیرن و من وقتی مامانهای خونه ها رو میبینم بیشتر به درست بودن این حرف پی میبرم.البته اون مامان قدیمی های اورجینال نه این امروزیامن که خودم هم صبح باید با کتک از خواب بیدار شم و هم شب باید با کتک بخوابم.(بخوابیم یا زوده فقط واسه بچه ها نیست که.واسه بزرگاست ولی میخوان رد گم کنن)خلاصه اگه راهی واسه سحر خیز شدن پیدا کردین به ما هم بگین ولی نگین شب زود بخواب که میگم عمرا" داداش.این یکیو ازم نخواه که شرمنده میشم