رادیو منا

آشتی با زمین

رادیو منا

آشتی با زمین

طبیعت گردی (EcoTourism)

طبیعت گردی (EcoTourism) 

 

 

  

دور بودن از هیاهوی سرسام آور شهر و ماندن در دل طبیعت هم برای خودش داستانی است. خوابیدن زیر آسمان بی سقف و پختن غذا با هیزمی که خودت به سختی جور کردی، شنیدن صداهایی که هرگز در خانه خودمان نخواهیم شنید. بوی طبیعت و همه ی چیزهای خوب و دلچسپی که بخاطرش راه درازی را پیموده ایم تا آرام گیریم. 

همه این لحظات خوش را باید پاس داشت. 

- پاس بداریم و کمترین زباله را تولید کنیم

- زباله هایمان را اگر تجزیه پذیرند چال کنید(البته اگر امکانش باشد) وگر نه با خود برگردانید.

- برای استفاده شخصی ظرف بیاورید تا از ظروف یکبار مصرف استفاده نکنید(هرچند ظروف یکبار مصرف گیاهی تجزیه پذیرند اما چه بهتر که کمتر زباله تولید کنیم)

- حتمن حتمن حتمن از خاموش شدن کامل آتش اطمینان داشته باشید.


جوری طبیعت گردی کنید که انگار نه انگار کسی آنجا بوده. 



تولد

به دنیا که می آیند درست مثل بچه گربه ها ملوس و دوست داشتنی اند. وسایلشان بوی خوبی می دهد و دوست داری آنقدر بغلشان کنی که بوی آنها را بگیری. اصلا توی اتاقشان که می روی بوی پاکی می بارد از همه چیز. خواهر های کوچکتر را می گویم. اگر یکی از آنها را داشته باشی حرفم را می فهمی. اول برایش مادری می کنی، دوست داری لباسهایش را خودت عوض کنی برایش شیر درست کنی و انگار جای عروسک های قبلی ات را یک عروسک واقعی گرفته باشد. کم کم که حرف زدن یاد گرفت شیرین تر هم می شود ولی خوب گاهی هم میزند دفتر مشقت را پاره می کند و کتابهایت را خط خطی اما زود یادت می رود وقتی با آن چشمهای سیاه براقش معصومانه نگاهت کرد. او هم تو را خیلی دوست دارد چون مثل مامان سخت گیر نیستی و یواشکی خرابکاری هایش را راست و ریست می کنی. تو بزرگتر می شوی و او هم . آنقدر زمان زود می گذرد که می بینی کم کم دارد هم قد و قواره ی تو می شود و چانه می زند که لباسهایت را بپوشد و کفشهایت را با کفی. چشم بهم نزدی رفیقت می شود و ساعت ها دور میز آشپزخانه با هم می نشینید چای می نوشید و گپ می زنید، تازه زبان مخصوص خودتان را هم دارید . یکی از مزایای خواهر کوچکتر داشتن این است که همیشه بروزی، از جدیدترین اتفاقات دور و بر و مد روز گرفته تا تکه کلام های هم سن و سالهایش برایت می گوید. همچنان که بزرگتر شد از او برای انتخاب رخت و لباست کمک می گیری و احتمالا خیلی وقتها تو را نقد می کند. جسارتش از تو بیشتر است و در خیلی از کارها پیشقدم می شود و تو از او اعتماد به نفس می گیری.

زود بزرگ می شود و تو دلت برای کودکی هایش تنگ .

انگار همین دیروز بود ،15 بهمن، پدر صبح زود بیدارمان کرد و گفت " مریم بدنیا آمد" .