رادیو منا

آشتی با زمین

رادیو منا

آشتی با زمین

روز هوای پاک

29 دیماه روز هوای پاک گرامی باد

من برای هوای پاک شهرم امروز رکاب زدم

سهم تو چیست؟

اینانلو

دیشب اینانلو را دیدم . سرحال و سرزنده مثل همیشه . انگار سالهاست همدیگر را می شناسیم کلی گپ زدیم. گفتم : شما که زنده اید. قلبتان همچنان می تپد، چیزی نگفت فقط خندید.

در ساحل جزیره هنگام  ناگهان لاک پشتی را دیدم که برای تخم گذاری به ساحل آمده بود. لاکپشت ها جایی که به دنیا آمده اند را به خاطر می سپارند تا فرزندانشان را هم همانجا در ساحل بگذارند و بروند، غافل از اینکه ساحل دیگر آن ساحل قبلی نیست ، تغییراتی که در این سالها بخاطر حضور آدم ها بوجود آمده ساحل را نا امن کرده است. اما او نمی داند او تخم ها را گذاشت و رفت ولی به سرعت دیدم ساره ، مریم و نسرین که برای حفاظت از لاکپشت ها  آمده بودند دست به کار شده و تخم ها را برداشتند تا به جای امنی  منتقل کنند، من هم خودم را به آنها رساندم و بزرگترین تخم را برداشتم . بچه ها هر کدام به سویی رفتند ، من ماندم و آن موجود عجیب کوچک در دستم.  چه مسئولیت بزرگی را بر خودم احساس می کردم. خدایا جای امن کجاست؟ هرجا رفتم ساحل سیمانی شده بود یکبار هم فریب خوردم وتا آمدم تخم را بر روی ساحل بگذارم تا چاله ای بکنم فهمیدم ساحل مثل سنگ سفت است و تخم لاکپشت ترک برداشت. خدای من چه کنم؟ خیلی ترسیده بودم ، در همین افکار بودم که از خواب بیدار شدم.

چه خواب عجیبی دیده بودم، اینانلو، هنگام، لاکپشت ها و ترک روی تخم لاکپشت بر دستان من ...

طبیعت گردی (EcoTourism)

طبیعت گردی (EcoTourism) 

 

 

  

دور بودن از هیاهوی سرسام آور شهر و ماندن در دل طبیعت هم برای خودش داستانی است. خوابیدن زیر آسمان بی سقف و پختن غذا با هیزمی که خودت به سختی جور کردی، شنیدن صداهایی که هرگز در خانه خودمان نخواهیم شنید. بوی طبیعت و همه ی چیزهای خوب و دلچسپی که بخاطرش راه درازی را پیموده ایم تا آرام گیریم. 

همه این لحظات خوش را باید پاس داشت. 

- پاس بداریم و کمترین زباله را تولید کنیم

- زباله هایمان را اگر تجزیه پذیرند چال کنید(البته اگر امکانش باشد) وگر نه با خود برگردانید.

- برای استفاده شخصی ظرف بیاورید تا از ظروف یکبار مصرف استفاده نکنید(هرچند ظروف یکبار مصرف گیاهی تجزیه پذیرند اما چه بهتر که کمتر زباله تولید کنیم)

- حتمن حتمن حتمن از خاموش شدن کامل آتش اطمینان داشته باشید.


جوری طبیعت گردی کنید که انگار نه انگار کسی آنجا بوده. 



کوه

  

همه چیز برای حرکت آماده بود. کیف ابزار ، لپ تاپ و صندلی های تاشو را برداشتیم و سوار ماشین شدیم ، هوا ابری بود اما نه از آن ابرهایی که انتظار باران ازشان داشته باشی ، از آن گذشته هوا هنوز گرم بود ولی ما دلخوش بودیم به اینکه محل ماموریت بالای کوه است و شاید در راه نم بارانی هم بزند . مسیر مار پیچ کوه را می رفتیم و هرچه می گذشت احساس می کردیم به ابرها نزدیک تر می شویم، حالا حتی 5 متر جلوتر را هم نمی دیدیم ، ما توی خود ابر بودیم. ابر ها از دور زیباتر و هیجان انگیز ترند ، انگار می توان بهشان دست زد ولی وقتی آنقدر نزدیکشان می شوی دیگر نمی بینیش و تنها مثل مه غلیظی جلوی دیدت را می گیرند. همچنان بالاتر می رویم تا اینکه کم کم هوا روشن و روشنتر می شود، از ابرها گذشته بودیم و حالا ابرهای پفکی و زیبا زیر پاهایمان بودند،حرکت نمی کردند، انگار بین کوه ها گیر کرده باشند. ما بین ابرها و خورشید بودیم که بالاخره به محل ماموریت رسیدیم. صندلی های تاشو را باز کردیم و لپ تاپ ها را روشن ، با وجود نور خورشید صفحه لپ تاپ را به سختی می شد دید. کابل دستگاه را به  لپ تاپ وصل کردیم اما هرچه تلاش می کردیم نمی توانستیم با دستگاه ارتباط بگیریم، خیلی عجیب بود برق دستگاه از طریق صفحه خورشیدی به باتری منتقل می شد و دستگاه را روشن نگه می داشت اما با این وجود باز هم ارتباط برقرار نشد که نشد. نرم افزار را از اول نصب کردیم و هرچه کلک بلد بودیم زدیم اما باز هم خبری نبود که نبود. کم کم باتری لپ تاپ ها داشت خالی می شد که تصمیم گرفتیم برای شارژ آن به ایستگاه محیط زیست برویم که کمی بالاتر بود. از قضا احسان یکی از دوستان خوبمان محیط بان آنجاست و گه گاهی که برای سرکشی دستگاه می آئیم به او هم سر می زنیم و اگر شانس بیاوریم و شیفت خودش باشد کلی برایمان از داستان های محیط بانان و اخبار خوب و بد حیات وحش می گوید. اینبار هم شانس با ماست و پذیرایمان می شود. برایمان چای دم می کند و بیسکوئیت ساقه طلایی و تخمه می آورد و باتری ها همچنان در حال شارژ شدن و ما مشغول صحبت، نمی دانم چقدر طول کشید تا دوباره راهی شدیم و اینبار تلاشمان نتیجه داد و اطلاعات را از دستگاه برداشتیم. انگار از قصد می خواست ما به احسان که یک هفته تنها در ایستگاه محیط بانی می کند سر بزنیم. دوباره وسایل را جمع کردیم و به سمت پایین روانه شدیم . از ابرها دیگر خبری نبود. ما بودیم و سرپایینی و آفتاب آخر تابستان. در راه از این می گفتیم که جالب است هر بار می آئیم شیفت احسان است و اینکه  چرا این بار دستگاه اینقدر وقتمان را گرفته بود. هربار نیم ساعته ماموریت تمام می شد و بر می گشتیم ،ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود و هنوز خیلی پایین نیامده بودیم که دیدیمش. زیر آفتاب سوزان با کوله پشتی اش در حاشیه جاده پیاده به طرف پایین می رفت . ماشین را نگه داشتیم و سوارش کردیم.نباید بیشتر از نوزده سال سن داشته باشد. تازه 6 ماه از سربازیش گذشته بود و داشت به مرخصی آخر هفته می رفت. دیگر صبر نداشت که بر گردد برای همین پیاده راه افتاده بود و به پست ما خورد

 
.

ماهواره! (Satellite)

ماهواره! (Satellite) 

 

 

  

اسم ماهواره برای شما تداعی کننده چیست؟ سریال حریم سلطان یا پرفکت استپ؟ شاید هم قرص های لاغری و سایر قرص هایی که به راحتی همه مشکلات زندگی همه را حل می کنند؟ برای خیلی ها هم مثل سوهان روح است از بس مجبورند از صبح تا شب اخبار تکراری جنگ و خونریزی و بیچارگی را بشنوند و ببینند. به هر حال امروز می خواهم شما را به سفری ببرم فراتر از پشت بامهایی که دیش ها مثل قارچ رویش سبز شده اند... از دیش ها بالاتر و با امواج به خود ماهواره . ماهواره ها از نظر کاربری به دسته های مختلفی تقسیم بندی می شوند. ماهواره های هواشناسی، نظامی، نقشه برداری و خیلی چیزهای دیگر. ولی تقسیم بندی دیگری که می خواهم شما را با آن آشنا کنم مربوط به حرکت ماهواره هاست. می توان بطور خیلی کلی ماهواره ها را به دو گونه ثابت - Geostationary - و قطبی - Polar -  تقسیم بندی کرد . ماهواره های ثابت در ارتفاع حدود 36000 کیلومتر از سطح زمین در مداری قرار می گیرند که با سرعت زمین می چرخند پس از دید ما آنها ثابت هستند و شبکه های تلویزیونی را به کمک این ماهواره ها می توان دید. اما ماهواره های قطبی مدام زمین را از قطب شمال تا جنوب دور می زنند پس می توانند تصاویر زیادی را از زمین بگیرند. آنها در فاصله 700 تا 800  کیلومتری از زمین قرار دارند.   

گاهی توی گوگل فقط بنویسید satellite images تا غرق در شگفتی شوید.  

به زودی باز هم با هم سفر خواهیم کرد  

پ.ن: این ها از اثرات دیدن فیلم Gravity است ;-)  

What comes to your mind when you hear "Satellite"? Your favorite TV show or commercials? News? but today I want you to come with me above your roofs and satellite dishes, I want you to come with me to space, to satellites themselves .

Satellites have been divided to different groups according to their operation. Meteorological, Military, topography … etc but generally we can divide them to 2 groups: Geostationary and polar.

Geostationary satellites seem static from the earth because they have been located on the orbit that has the same rotation as earth so we see them always on the same place, they are on the elevation of almost 36000Km, but polar satellites rotate around the earth from south to north pole or vice versa. They can take lots of pictures of earth and they are on the elevation of 700 to 800 Km.

Sometimes just Google "Satellite Images" and be amazed by wonders

Coming soon to travel to space again

Ps: Side effects of Gravity movie ;-)

جاودانگی

جاودانگی.... 

 

 

 

من خودم را بر روی در و دیوار حک می کنم تا ابدی شوم! من همیشه و همه جا باید اعلام وجود کنم باید همه جا یک کپی از خودم paste کنم تا همه بدانند من وجود دارم . نوشتن بر روی در و دیوار هر بنا و حکاکی روی هر درختی و یادگاری نوشتن از خودم و دارو دسته و فک و فامیل و پلاک ماشین شهرم ،می خواهم بگویم من هستم و همیشگی ام.  

چندی است مدام در سفرم و شاهکار طبیعت را شاهدم. این تنگه زیبا در شمال بوچیر یکی از زیباترین جاهایی است که تابحال دیده ام و اینبار همه ی من های زغالی نوشته شده روی دیوارهای این تنگه بی نظیر را با آب چشمه خودش شسته ام. نمی دانم دوامش چقدر خواهد بود اما دست کم شاید... شاید من های دیگر با دیدن پاکی دیوارها به خود اجازه تجاوز به حریم آن را ندهند. چرا که مثل رد شدن از چراغ قرمز چهار راه دنباله رو ماشین اول بودن سهل و آسانتر است و گاهی اگر تنها باشیم و اولین، بیشتر حرمت نگه می داریم .  

پ.ن:  دیر بروز شدم چرا که در راه بوده و هستم. ممنون که هستید و می خوانید.