رادیو منا

آشتی با زمین

رادیو منا

آشتی با زمین

اعتیاد از نوع جنگا(Jengaish addiction)

اعتیاد از نوع جِنگایی
چند وقتی است اعتیاد " مرغک عصبانی" بدجوری دامن همه را گرفته . گویا علاجی هم تا الان براش پیدا نکردن. اما بشنوید از اعتیاد من که دست کم تو دنیای واقعی اتفاق میفته . 

بعله ... همینه که عکسشو دیدین و من از روز سیزده بدر تا الان بیشتر و بیشتر در دامش فرو میرم. اسم این بازی جنگا (Jenga) است و ربطی به جنگ نداره و بیزارم از هر بازی که برای امتیاز گرفتن باید کشت... درباره تاریخچه و مخترع بازی میتونین در ادامه مطلب بخونین .جنگا به زبان سواحیلی به معنی سازه است .
کل ماجرا اینه که باید با 54 تیکه چوب یک اندازه یه برج بسازین و به نوبت از توی برج هی تیکه ها رو بردارین و برج رو بلند تر و کنید ولی باید تعادل برج رو هم حفظ کنید، به همین سادگی! اگه برج بریزه باختین. قشنگ نیست؟ من که شیفته این بازی شدم و تو هر فرصتی حتی تنهایی (یه نفری هم میشه بازی کرد) میشینم برج رو می سازم و بازی می کنم. ساعت ها... و نمی دونین چه آرامشی داره این بازی. 
دلم می سوزه برای نسل جدید از بس بازی واقعی نکردن!

پ.ن: من به Angry Bird می گم مرغک عصبانی 
 
                                  Jengaish Addiction 
 

These days everybody is playing "Angry Bird" and they can't avoid it, like an addiction. But mine is a bit different, at least it's in the real world.

Yes It is! See the picture! It is called Jenga, a Swahilian word means structure

You should pile 54 wooden blocks, when your tower is finished, you should take turns and remove a block from the tower and put it on the top, the balance of the tower should be kept, if it falls you lost the game! Isn't it amazing? I love it and  I play it even when I'm alone- It can be played with one player- You cannot imagine how relaxing the game is.

I feel sorry for the new generation, they haven't experienced real games!


ادامه مطلب ...

نگرانم... ( نوشته ای از ع.ن)

نگرانم... ( نوشته ای از ع.ن)  

 

عکس از کجاست؟ اینجا 

دو سه هفته ای می شود که نگرانم ، دلواپسم و روز به روز بر این دلهره افزوده می گردد.نه نگران حمله نظامی و نه محاصره اقتصادی و تحریم بانکی و نه تورم و گرانی نرخ ارز و طلا... اما نگرانم

حدود پنجاه سال پیش یعنی در سال 1340 شمسی در شهر بندرعباس شاهد پرواز انواع و اقسام پرنده ها بودم که نام بعضی از آنها را به فارسی نمی دانم پرندگانی چون آلوسیا، پتی ، دارکوب ، شاهین ، شاهینک ، عقاب و جغد و انواع قمری و کبوتر و تیهو و کبک.  گله های آهو در محل ترمینال کنونی کامیون ها به وفور دیده می شدند و گله های قوچ و میش کوهی در تمام کوه های اطراف شهر با چشم غیر مسلح . از دراج ها ، کمنزیل ها و بلبل ها می گذریم ... در همان سالهای دهه 40 که من 10 سالگی را می گذراندم در خرابه های نزدیک محلمان جغدها می نشستند و با آن چشم های درشتشان ، مستقیم به ما زل می زدند. ما چه می کردیم؟  با سنگ یا تیرکمان می زدیمشان ... نادان بودیم، نمی دانستیم چه حیوان نجیب ، بی آزار و مفیدی است. آخر به ما گفته بودند جغد شوم است ، بد یمن است ، بر سر هر خانه ای آواز سراید ، بدبختی و نکبت مهمانش خواهد شد. 

گذشت و گذشت تا اینکه  برای تحصیل و سپس گذراندن دوران خدمت سربازی از بندرعباس رفتم و دیگر جغدها را ندیدم...   

چند ماه پیش صدایی ناآشنا، شبانه سکوت خانه را  شکست، صدایی که هر شب می شنیدیم. اوایل فکر می کردیم صدای جاروی مامورین شهرداری است یا کمپرسوری که هر از گاهی نفسی می کشد یا نه، لوله آبی شکسته ؟ تمام دور خانه را با اعضای خانواده گشته و چیزی نیافته بودیم .حتی همسایه ها هم صدا را شنیده بودند ولی نمی دانستند منشا آن از کجاست.تا اینکه شبی پسرم آنها را دید! یک جفت جغد بر بلندای برجی در سوراخی که دست کسی به آنها نرسد، لانه ساخته بودند ... اشک در چشمانم حلقه زد... جغدها ما را بخشیده بودند. آنها بازگشته بودند و حالا من نگران جوجه جغدها هستم....  

ادامه دارد ....

شکستنی (Fragile)

شکستنی!  

 

برایتان پیش آمده در مسیری که هر روز رفت و آمد می کنید ناگهان متوجه شوید چیزی توجهتان را جلب کرده؟ چیزی که هیچوقت ندیده بودیدش اما همیشه همانجا بوده؟ برای من چند وقتی است که زیاد پیش می آید. در همان مسیر هر روزه به یاد روزهایی که تازه خواندن یاد گرفته بودم شروع به خواندن تابلو سر در مغازه ها کردم ، یک آن تابلویی نظرم را جلب کرد  

" ظروف کرایه " بی اختیار لبخند زدم و با خودم گفتم پس هنوز هم برای مجالس ظرف کرایه می دهند بجای یکبار مصرف های مسری... 

حالا تابلو ها را می خوانم به امید دیدن مغازه های بیشتر از این دست ، کم بودند اما تک و توک پیدایشان کردم.  دلم می خواهد تصور کنم توی انبارهایشان یک عالمه بشقابهای چینی گل سرخی است با نمکدانها و کاسه های لب پر شده. شاید یکی از همین روزها سری بهشان زدم .  

 

پ.ن: یعنی میشه یه روز نسل ظرفهای یکبار مصرف منقرض بشه؟  

Have you ever happened in your everyday way, suddenly something catches your eyes? Something that might have been there for years. For me recently it's happening a lot. One day as I was reading the shops and markets names on my way- like we used to do in our childhood- a name popped up among them and made me smile" Rental Dishes" .Do people still rent dishes for their ceremonies instead of damn disposables.

Since then, I'm reading the names maybe I could found another one. I like to imagine old dishes with red roses on them which have been piled in their warehouses, some of them broken some not. Who knows maybe one day I would go there and see them.

PS: Do you think  one day disposables would go extinct?   

نهال ها و نوروز

و اما نوروز و نهال های کوچک! 

 

 

  

  

 

عکس های بالا خیلی دردناکند. متاسفانه مسافران نوروزی به تنها چیزی که اهمیت ندادند وجود نهال ها بوده اما خوشبختانه زود متوجه شدیم و دیروز دور نهال هارو سنگچین کردیم ، لوله هاو شلنگ های  آسیب دیده رو دوباره سر هم کردیم و امیدواریم که اون چند تا نهالی که شدیدا آسیب دیدن دوباره جون بگیرن.  

پ.ن: با تشکر از دوستانی که همراه بودند و سر می زدند . 

با سپاس از فرهاد برای عکس ها و اطلاع رسانی در روزهای تعطیل